معنی زنجبیل شامی

عربی به فارسی

زنجبیل

زنجبیل , تندی , حرارت , زنجبیل زدن به , تحریک کردن

فارسی به عربی

زنجبیل

زنجبیل

تعبیر خواب

زنجبیل

زنجبیل در خواب، دلیل بر غم و اندوه است و خوردن آن دلیل بر مضرت و زیان کند و بعضی ازمعبران گویند: خوردن زنجبیل در خواب، دلیل بر خصومت و گفتگو کند و خوردن زنجبیل درخواب بی چیز و بی نفع بود. - محمد بن سیرین

خواص گیاهان دارویی

زنجبیل

زنجبیلزنجبیل تازه وشربت زنجبیل با چای زنجبیل در بدن گرما تولید کرده و بدین وسیله مواد سمی و زادئ بدن را بصورت عرق از بدن خار می سازد. این گیاه برای خانم هائیکه عادت ماهیانه آنها عقب می افتند تجویز شده است.زنجبیل تازه وشربت زنجبیل با چای زنجبیل در بدن گرما تولید کرده و بدین وسیله مواد سمی و زادئ بدن را بصورت عرق از بدن خار می سازد. این گیاه برای خانم هائیکه عادت ماهیانه آنها عقب می افتند تجویز شده است.زنجبیل تازه وشربت زنجبیل با چای زنجبیل در بدن گرما تولید کرده و بدین وسیله مواد سمی و زادئ بدن را بصورت عرق از بدن خار می سازد. این گیاه برای خانم هائیکه عادت ماهیانه آنها عقب می افتند تجویز شده است.زنجبیل تازه وشربت زنجبیل با چای زنجبیل در بدن گرما تولید کرده و بدین وسیله مواد سمی و زادئ بدن را بصورت عرق از بدن خار می سازد. این گیاه برای خانم هائیکه عادت ماهیانه آنها عقب می افتند تجویز شده است.

لغت نامه دهخدا

زنجبیل

زنجبیل. [زَ ج َ] (ع اِ) می. (منتهی الارب) (آنندراج). می. شراب. (ناظم الاطباء). خمر. (اقرب الموارد). || بیخ نباتی است که بفارسی آنوجه و به هندی سونتهه نامند برگ آن شبیه به برگ نی... (منتهی الارب) (آنندراج). نام دوایی معروف و به این معنی معرب زنکویر است. (غیاث). بیخ نباتی است که در زمین غده هایی تند و گزنده از آن بوجود می آید و از این بیخ نباتی چون نی و بردی برآید و آن معرب شنگبیل فارسی است. (از اقرب الموارد). بیخ گیاهی است که برگ آن مانند برگ نی و بردی و آن را در بوزارها و توابل داخل کنند و در طب نیز بکار برند. و به فارسی شنکلیل و شنگبیز نامند. (ناظم الاطباء). بیخی است معروف و گیاه او شبیه به گیاه شقاقل و از آن بسیار کوچکترو بی گل و بی ثمر و در مازندران نیز می باشد... (تحفه ٔحکیم مؤمن). زنجفیل. شنگلیل. شنگویز. ریشه ای باشد از گیاهی چون قصب و بردی و راسن و آن ریشه ٔ تند و زبان گز است و عطری دارد و از ابزار دیکهاست و آن به بلاد زنج (زنگبار)، زمین عمان، یمن و نیز به هندوستان باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زنجفیل. جنزبیل. زنزبیل. گیاهی است پایا از تیره ٔ زنجبیلها از راسته ٔتک لپه ای ها که دارای ریزوم غده ای ناهموار و 3 تا 4 ساقه ٔ یکساله به ارتفاع 30 سانتیمتر تا یک متر است. برگهایش متناوب و دراز و نوک تیز و دارای یک رگبرگ اصلی مشخص و رگبرگهای فرعی مایل است. پهنک برگ این گیاه به غلاف بزرگ و شکافداری منتهی میشود که قسمت زیادی از ساقه را فرامی گیرد. گلهایش مجتمع بصورت سنبله و از فلس های نازک پوشیده شده اند. رنگ گلها مایل به زرد و دارای لکه های متمایل به قهوه ای است. قسمت مورد استفاده ٔ این گیاه ریزوم آن است که پس از خشک کردن به بازار عرضه میشود. بوی زنجبیل قوی و معطر و مطبوع و طعمش حاد و سوزان است. شنکلیل. سندهی. ادرک. (فرهنگ فارسی معین):
تا به رنگ و بوی چون سوسن نباشد شنبلید
تا به طعم و فعل چون زیتون نباشد زنجبیل.
فرخی.
رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن، اختیارات بدیعی، ترجمه ٔ داود ضریر انطاکی، المعرب جوالیقی، ترجمه ٔ صیدنه و ترکیبهای این کلمه شود.
- تیره ٔ زنجبیل، گیاهان این تیره همه در مناطق گرم روئیده و ساقه های هوایی آنها شاخه ٔ فرعی ندارد، گلهای آنها نیز نامنظم است. انواع آن که بعضی از آنها خواص دارویی و خوراکی دارند از این قرارند:
1 -زنجبیل که ساقه های زیرین آن بسیار تند و از ادویه خوراکی است. 2- قسط که جنس تلخ و شیرین دارد و برضد کرم بکار رود. 3- زرچوبه که یک جنس آن زرد و جنس معطر آن بنام جذوار مشهور است. 4- هیل که معمولا آن را هل می گویند و دانه های آن از ادویه ٔ معطر است. این گیاهان همه مخصوص نواحی گرمند، فقط زرچوبه در ایران اخیراً کاشته شده و قابل پرورش است. (گیاه شناسی گل گلاب ص 290).
- زنجبیل الکلاب، تره ای است تند که برگش به برگ بید ماند و شاخهای سرخ دارد... و سگ را می کشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گیاهی است بسیار تند و کشنده ٔ سگ و برگش مثل برگ بید و درازتر و به زردی مایل و کم آب و شاخهای او سرخ است... (تحفه ٔ حکیم مؤمن). سگ کش. فلفل الماء. فرزخه. گیاهی است برگش چون برگ بید و شاخهای آن سرخ و آن را فلفل الماء گویند چه بر سرچشمه ها و آبگیرها روید و طعمش تند و زبان گز است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). (از اقرب الموارد). رجوع به ترجمه ٔ صیدنه، ترجمه ٔ داود ضریر انطاکی و اختیارات بدیعی شود.
- زنجبیل بستانی. رجوع به زنجبیل شامی شود.
- زنجبیل بلدی، راسن. زنجبیل شامی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). راسن است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). رجوع به زنجبیل شامی شود.
- زنجبیل پرورده، مربای خشک آن است. زنجبیل مربا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مربای زنجبیل. کنسروزنجبیل. (فرهنگ فارسی معین).
- زنجبیل شامی، زنجبیل الشام که زنجبیل بستانی هم نامیده میشود. راسن. زنجبیل البلدی. (از دزی ج 1 ص 605). راسن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). راسن باشد و آن نوعی از فیلگوش است و بعضی بیخ راسن را گفته اند. مربای آن جمیع المهای سرد را نافع است. (برهان) (آنندراج). زنجبیل شامی و زنجبیل بلدی راسن است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). گیاهی است زیبا و پایا از تیره ٔ مرکبان که ارتفاعش بین 1/75 تا 2 متر میرسد و غالباً در چمنزارها و نواحی مرطوب بحالت خودرو می روید. ریشه اش ضخیم و گوشتدار و ساقه اش راست و استوانه ای شکل با شاخه های متعدد است قطعات خشک شده ٔ ریشه ٔ آن و مربای وی در طب مستعمل است. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به اختیارات بدیعی و ترجمه ٔ داود ضریر انطاکی شود.
- زنجبیل عجم، زنجبیل العجم.اشترغاز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). زنجبیل فارسی اشترغار است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب).
- زنجبیل فارسی، زنجبیل فارس. زنجبیل الفارس. اشترغار. (منتهی الارب) (تحفه ٔ حکیم مؤمن). رجوع به ترکیب قبل شود.
- زَنجَبیل کوکَه، زنجفیل کوکه. نانی به اندازه و شکل نیم گلوله ٔ توپ که در خمیر آن شکر و زنجبیل کرده باشند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).

زنجبیل. [زَ ج َ] (اِخ) چشمه ای است در بهشت. (ترجمان القرآن) (مهذب الاسماء) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء): و یسقون فیها کأساً کان مزاجها زنجبیلا. (قرآن 17/76).


شامی

شامی. (ص نسبی) مرکب از: شام و یای نسبت. منسوب به شام. از مردم شام. (یادداشت مؤلف) (از ناظم الاطباء).
- شامی کباب، رجوع به همین ترکیب در ردیف خود شود.
- عبای شامی، عبا که در شام بافند و از آنجا آورند.
- کباب شامی، رجوع به شامی کباب شود.
|| (اِ) قسمی از پارچه ٔ ابریشمی است که بر آن رنگهای مختلف درهم بافته است. گویا وجه تسمیه این است که این قسم پارچه را اول از ملک شام می آوردند. (فرهنگ نظام). || شام و شامگاه. (از آنندراج). وقت شام. (غیاث اللغات). || طعام شب. (ناظم الاطباء). || ثمره ٔ توت را اگر ترش باشد شامی خوانند. (یادداشت مؤلف از نزهه القلوب).

شامی. (اِخ) عثمان بن محمد ازهری، معروف به شامی و مکنی به ابوالفتح. از فقهای مذهب حنفی بود و بسال 1213 هَ. ق. درگذشت و کتاب اوایل در حدیث از آثار وی است. (از اعلام زرکلی ج 4 ص 377).

شامی. (اِخ) از دانشمندان و فقهای زیدی بود. رجوع شود به علی بن الحسین بن عزالدین بن الحسن بن محمد الحسنی الیمنی.

شامی.[] (اِخ) تیره ای است از قبیله ٔ حسنه (احسنه). و آن یکی از قبایل سوریه است. (از معجم قبایل العرب).

فرهنگ عمید

زنجبیل

گیاهی پایا، با برگ‌های دراز و باریک شبیه برگ نی، گل‌هایی خوشه‌ای و زردرنگ، و ساقه‌ای معطر که مزه‌ای تند دارد و به عنوان ادویه و دارو به کار می‌رود،
* زنجبیل‌ شامی: (زیست‌شناسی) = راسن

فرهنگ معین

زنجبیل

(زَ جِ) (اِ.) گیاهی است پایا، دارای برگ های دراز و باریک، گل هایش خوشه ای و زردرنگ، ارتفاعش تا یک متر می رسد. قسمت مورد استفاده این گیاه ریزوم آن است که همان زنجبیل معروف است، طعمش تند و سوزان است، در قدیم برای درمان سرماخوردگی از آن استفاده می شد.

فرهنگ گیاهان

زنجبیل

سونتهه

معادل ابجد

زنجبیل شامی

453

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری